Saturday, December 16, 2006

همه یا هیچی رو بیخیال، فعلا فقط کمی تا قسمتی

امروز با کشتی صحبت کردم. شدید خشمگین بودم و قل قل میکردم، از دست همه چی. زندگیم به هم گوریده شده بود و از روزگار شاکی بودم. از اون حس های تلخی داشتم که انگار تو تله افتادم. هیچی مثل این احساس گیر کردن وسط این دنیای آشفته من رو عاجز نمی کنه و بیشتر هم یه حس درونی یه تا نتیجه عوامل بیرونی. وقت هایی که احساس می کنی هیچ کاری نمی تونی بکنی و این جریان آبه که داره می بردت. عاصی می کنه آدمو. این جور وقتها دو کار خیلی وسوسه انگیز به نظر می یان:
یک. بزنی زیر همه چی وبگی گور بابای همتون
میزان لذت بخشی:غیر قابل توصیف. (با میزان اهمیت کاری که گند می زنی بهش ارتباط مستقیم نمایی داره)ا
مدت زمان استمرار لذت : بسیار کوتاه (در حد چند دقیقه تا چند ساعت که شیرفهم شی چه خبطی کردی. با درجه رئالیسیتیت ارتباط مستقیم خالی داره)ا
دو. بری تو مود افسردگی و به حال زار خودت غصه بخوری و برای اثبات کردن بدبختیت هر چی لحظه تحقیرآمیز تو زندگیت داشتی رو با دقت مرور کنی. (در درجه اول اهمیت روابط عشقی شکست خورده که همیشه عالی جواب میده)ا
میزان لذت: ِای همچی. (با میزان تمایلات مازوخیستیت ارتباط مستقیم نمایی با توان کسری داره)ا
مدت زمان استمرار لذت: اگه اونقد دوز بالا استفاده کنی که یه آبغوره گیری حسابی به دنبال داشته باشه، بلافاصله بعدش اثرش از بین می ره. البته همهمون می دونیم که هیچی تو زندگی مثل یه گریه شدید و به موقع حال آدم رو جا نمی یاره.نکته پزشکی: مصرف زیادیش در دراز مدت باعث عدم واکنش بدن بهش و بی خاصیت شدنش می شه.
حالت من بیشتر به گزینه 2 نزدیک بود. نه کاملا البته. (صدقه سر لیبیدوی عزیز). نتیجه صحیت با کشتی این شد که سعی کنم تا مدتی از الاغ شیطون پیاده شم و شعار " یا همه یا هیچی رو" تا اطلاع ثانوی در گنجه قرار بدم.حتی تو متقاعد کردن خودم تا اونجا پیش رفتم که تصمیم گرفتم به لیو پیشنهاد بدم بریم اسکی. خوشم می یاد اساسی بخوره تو ذوقم ها از عکس العملش. یه مدت امتحان کنیم ببینیم چی میشه.

No comments: