این رو صرفاً می نگارم جهت ثبت در تاریخ که ده سال دیگه که داشتم تو یه شب سرد زمستونی در حالیکه بچه هام داشتند مشقاشونو می نوشتند(ها ها!) و گربه ام (شاید هم سگم، هنوز به توافق نرسیدم) جلوی پام خرخر می کرد (اگه سگ بود، فقط مهربانانه نظاره گر صحنه بود) جلوی شومینه از زیبایی آتیش و منظره بیرون از پنجره خونه شیشصد متریم، لذت می بردم، و اگه تا اون موقع این وبلاگ زنده بود و هوس کردم یه نگاهی به آرشیو ده سال پیشم بندازم، یادم بیاد که دو هفته اخیر رو دقیقآ مث سگ کار کردم و این چیزا همینطور مفتی مفتی بدست نیومده...
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment